به نام خدا
ازمون خواستن که دلنوشته ایی برای شهدا بنویسیم.
حالا من باید یه دل نوشته بنویسم اما خوب چیزی توی ذهنم نیست.چون من اصلا اون زمان نبودم
که به خوام دوران جنگ و درک کنم و درباره شهیدا چیزی بنویسم اما اینو میدونم که 8سال دفاع مقدس
اتفاق کمی نبوده .رزمنده ها اون موقع برای دفاع از مادر و خانواده و سرزمینشون جنگیدن و سختی های
زیادی ام به جون خریدن و تحمل کردن.مخصوصا اسرا که سختی هاشون چند برابر بیشتر بود.
رفتارهایی که عراقی ها با اونا توی زندان هاشون داشتن قابل تصور نیست.من این دلنوشته رو بدون شعار
برای خودم و اونایی که این وب رو میخونن مینویسم. فک نمیکنم بتونم جای رزمندگان اون موقع باشم
و یا انقدر شجاع که اگه یک لحظه جنگ بشه اونجوری بتونم دفاع کنم.فقط امیدوارم بتونم با کتابها،
فیلم ها، خاطرات خود شهدا این مطالب رو هم برای خودم حفظ کنم هم بتونم در آینده به فرزندام بگم.
از شجاعت و ایثار و دفاع و..تا لااقل بدونیم و بدونن که چطوری و به چه سختی این مملکت مستقل و اسلامی
شد.
امیدوارم بتونم حفظ کننده ی خوبی باشم...
پایان 93/10/16